اینجا عقاب پر می ریزد!
به گزارش مجله سویگل، این قلعه که امروز به نام قلعه بابک خوانده می گردد نام های دیگری نیز همانند دژ بابک ، بذ و قلعه جمهور دارد. تاریخ ساخت این قلعه در غباری از اما و اگر ها فرو رفته است.
نویسنده : مهدی زارعی
خبرنگاران : بامداد که آسمان برافراشته، مهیا می شد تا سفره صبحانه رنگینک خود را بگستراند و خورشید پر فروغ را به ضیافت روزانه بخواند، ما نیز پاورچین، پاورچین شهر کوچک و کوهپایه ای کلیبر را که هنوز در آغوش جنگل های سبز و ستبر ارسباران خفته است ترک می کنیم تا مبادا چینی نازک تنهاییش ترک بردارد.
مقصد کوهی در سه کیلو متری این شهر است به ارتفاع دو هزار و سیصد متر از سطح آب های آزاد تا دیداری داشته باشیم از یکی از رازآلودترین دژ های تاریخی کشورمان . این قلعه که امروز به نام قلعه بابک خوانده می گردد نام های دیگری نیز همانند دژ بابک ، بذ و قلعه جمهور دارد.
تاریخ ساخت این قلعه در غباری از اما و اگر ها فرو رفته است. اما بیشتر، ساخت آن را به دوره ساسانیان و یا اشکانیان نسبت می دهند.جنس این بنا از سنگ و ساروج است.
نام کنونی این دژ خیال انگیز، از نام بابک خرمدین رهبر رویارویی با تازیان تازنده آن روزگار دیر گرفته شده که همراه با یاران چالاک و دلاور خود درآن پناه گرفته بودند تا از سهم ستم ستیزندگان در امان باشند.
این بنای تاریخی که کاربردی نظامی داشته در تاریخ بیست و پنجم اسفندماه هزار و سیصد و چهل و پنج به شماره ثبت ششصد و بیست و سه به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
مسیری که انتخاب می کنیم پلکانی است ، این راه از کنار هتل بابک ، پیچ در پیچ می گذرد تا پس از حدود سه ساعت کوه پیمایی پا در آستانه قلعه بگذاری، قلعه ای که از گذر ایام، گزند فراوان دیده است.
شیطنت ابرهای بازیگوش بر فراز جنگل تو در تو و انبوه ارسباران از یک سو و پله های خیز کوتاه ، نیز دور نمای قلعه پر شوکت از دیگر سو تو را از امروز می نماید و بر بال خیال می نشاند تا بی توجه به هیاهوی فروشندگان گونه گون با متاع بی فایده جور واجور به فردا که نه بلکه به عمق تاریخ بکشاند ودر پهندشت گمان و وهم ، شیهه اسبان کارزار دیده را بشنوی با سوارانی که با تیغ خون ریز خود سر سرکشان را زیر سنگ می آورند اینان پیوسته از فراز به فرود و از فرود به فراز می روند و می آیند تا جنبش یک مورچه را هم زیر نظر داشته باشند.
گاه می توانی صدای زوزه چرخ چاچی کماندارانی را به گوش هوش بشنوی که کمان کشیده و در کمینند تا به اشارتی سم ستوران را به گوششان بدوزند. ویا در عالم رویا منجنیق های قلعه کوبی را در یاد می آوری که می توانند به گاه یک چشم بر هم زدنی بارانی از سنگ را بر سر سپاه زیاده خواه دشمن فرود آورند.
می گویند همراه همدم و هم سفر سختی ها می تواند راه سفر را کوتاه و لذت آن را دراز کند من اما در این دنیای خیال انگیز بودم که پا در آستانه گذرگاه قلعه می گذارم این گذرگاه که به دالانی باریک و تاریک می ماند آنقدر ماهرانه از دل سنگ ستبر ، سر برآورده که تنها یک نفر بتواند ازآن بگذرد . این دالان دویست متری برای باشندگان دژ راهی به بقا بود و برای ستیهندگان گذری به فنا. اولی را به فردوس می برد و دومی را به دوزخ .
اولین بنایی که در این جا جلب نظر می نماید باروهایی است که در چهار سوی قلعه از سنگ سخت بر کشیده شده و عقاب هم بر فراز آن پر می ریزد . این بارو های با بر و رو جایگاه نگهبانان آتش افکنی بوده است که با نگاه نافذ خود نظاره گر دره هایی به عمق پانصد تا ششصد متر است که زیر قلعه وجود دارد .این مکان ها ، از چنان امنیتی برخوردارند که آدمیزاد که هیچ بلکه حتی به پلنگان و ببران هم شیر فهم می نماید که نزدیک شدن به نهنگان پناه گرفته را در خیال خام خود نپرورند.
بنای دژ دو و سه طبقه بوده است که در میانه آن تالاری وسیع طراحی شده است . در اطراف این تالار هفت اتاق پیش بینی شده که همگی به تالار اصلی راه دارند . در بخش شرقی نیز تعدادی اتاق و آب انبار وجود دارد که آب مورد احتیاج باشندگان را ذخیره و تامین می نموده است.
بابک حدود بیست سال در این قلعه پناه گرفته ، آب بر خوابگه خلفای عباسی ریخته و آرامش و رامش را از آنان در ربوده بود. اما انتها با دسیسه به دست افشین گرفتار و به خاتمه آمد روز و روزگارش آنچنان که می دانیم و می دانید.
آن روز که ما میهمان این باروی بازمانده از عهد باستان بودیم گروهی از شهر تبریز هم آمده بودند .اینان به زبان ترکی آذربایجانی سرودی دسته جمعی می خوانند، گرچه ما معنی آن را نمی دانستیم اما آهنگ آن زیبا و غرور آفرین بود.
منبع: توریسم آنلاین